سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عشق باز

یه پسر خوب امضا گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانوم ها گیر نمیده.

یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه می شود: دسترسی شما به این سایت

مقدور نمی باشد.

یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با دیدن یه خانوم ردیف چشماش مثله چراغهای

فولکس نمیزنه بیرون

یه پسر خوب روزی چند باربه سازنندگان یاهو مسنجر لعنت می فرسته

یه پسر خوب سر کلاس تا شعاع سه متری هیچ خانومی نمیشینه

یه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشینش بوی ادکلن زنونه نمیده

یه پسر خوب هیچ وقت پای تلفن از این کلمات استفاده نمی کنه:

ساعت چند میای، کی میای، دیر نکنی، کجا

یه پسر خوب وقتی میاد خونه قرمزی هیچ رژ لبی رویه هیچ جای صورتش دیدهه نمیشه(تبسم)

یه پسر خوب زمانی که کسی می خواهد از عرض خیابون رد شده تعداد دنده را

از 1 به 4 ارتقا نمیده وقصد جون عابر رو نمیکنه( که خودم تو این زمینه استادمآفرین)

یه پسر خوب زمانی که یک خانوم راننده رو میبینه ذوق زده نمیشه و درصدد

عقده ای بازی بر نمیاید.

یه پسر خوب زمانی که تصادف میکنه همانند قبائل زامبی وحشی بازی در نمیاره

یه پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمایندگی از راهداری وشهرداری خیابونایه

شهر رو متر نمیکنه

یه پسر خوب به محض دیدین یک دختر خانوم متین با یه شلوار برمودا ومانتو تنگ

کوتاه و شال بازش دهانش به سان ابشار و چشماش همانند چشمان وزغ نمیشه(دهنم آب افتاد)

یه پسر خوب به محض دیدن دختر همسایه رنگش مثله لبو شده و چشمش را به

اسفالت می دوزد(شرمنده)

یه پسر خوب روزی ده بار هوس نذری بردن دم خونه همسایه که تصادفا دختر

دم بخت داره نمیکنه

یه پسر خوب بیشتر از 5 دقیقه در دسشویی نمی مونه (نکته کنکوری)

یه پسر خوب با دوستانی که مشکوک به چت و لاابالی گری هستند معاشرت نمیکنه( این یکی واقعا نمی کنم )

یه پسر خوب به جای اینکه پول خود را در باشگاه بیلیارد و گیم نت و غیره دور بریزه( فکر کنم این یکی من پسر خوب بشم اخه فقط این کارو نمی کنم )

بهتر است حساب اتیه جوانان باز کنه و به فکر 100 سالگی خودش باشه

یه پسر خوب ازمعشرت با دوستان بسیار خودمانی که عادت به بیان شوخی های

نامربوط از قبیل حراج لفظی عمه و همچنین خواهر و مادر هستند امتناع می کنه

یه پسر خوب تنها جوک هایی را بیان می کند که مورد تایید

1.وزارت ارشاد

2.وزارت بهداشت

3.ستاد مبارزه با تبعیضات استانی و... باشد


یک پسر خوب در جشنهای فامیلی جو گیر نشده و نمی رقصد و آبروی خاندان

خود را نمی برد

یک پسر خوب در مهمانی های خانوادگی نوشیدنی های غیرمجاز از قبیل

ماالشعیر را حتی با رضایت نامه رسمی و کتبی پدر محترم استعمال نمی کند

یه پسر خوب هر زمان که عشقش کشید با زیر شلواری کردی چین پیلیسه دار و

یا شورت مامان دوز و رکابی همانند قورباغه به وسطه کوچه نمی پره.................

البته با این وصف هایی که اوردم من پسر زیاد خوبی نیستم اخه فقط یه دونه از اینا با من سازگار بود بقیه نه... شرمنده


نوشته شده در یکشنبه 89/11/24| ساعت 12:53 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه.

وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟


هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده
.

فرشته رفت و با یه تبر
طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟"
هیزم شکن جواب داد: "نه
"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا
این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه
".
فرشته باز هم به زیر آب
رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره
.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه
خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش
افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با
جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد
. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش
. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز "نه" می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.و باز هم اگه به کاترین زتاجونز "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.

نکته اخلاقی
:

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر
یه دلیل شرافتمندانه و مفیده ولی دخترااا....واوی


این قسمت و همه بخونن دخترا و پسرا

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟
گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...
جواب دادم فقط چند تایی

پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت:
 

 

تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریکی بکشند

 

 

 

دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه
صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند

 


اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
 
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد

 

 

 

با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی که تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست
 

 

چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد
 

 

آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم

 


عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم


نوشته شده در یکشنبه 89/11/24| ساعت 12:6 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

راستش مجبوم پست بدم

اخه اروز توسط 3 نفر غافلگیر شدم 3 نفر که فراموششون کرده بودم البته فراموش که نه ولی به یادشونم نبودم ولی امروزو که روز تولد منه ر یادشون مونده بودو بهم تبریک گفتن اصلا انتظار نداشتم ...... البته فکر نکنم ادرس وبلاگ منو بدونن ولی شایسته می دونم ازشون تشکر کنم .....

حالا که اونا منو  خودم آوردن که انتظارشو نداشتم خوبه که به خودم بیامو به خودمم روز تولدمو تبریک بگم ...................................

تولدممممممممممممممممم ممممممممممممممبارکککککککککککککککککککککککککککککککک


نوشته شده در یکشنبه 89/11/17| ساعت 11:14 صبح| توسط ارمین| نظرات ( )

نیما هستم این احتمالا اخرین نوشته منه ومی خوام توش ببخشمو بخشیده بشم آخه یه چیزی برام پیش اومده که باید ببخشم بخشیده بشم. همیشه شجاعت بخشیدن و عذر خواهی رو داشتم همه رو می بخشم جز اون اونم به خاطر کار اخرش و می خوام ببخشین منو به همون کارایی کردم تا یه سودی به کسی برسه 

اول می بخشم تا بخشیده بشم .

بخشیدمت بخاطر تمام بی محبتی ها .

بخشیدمت بخاطر ندادن جوابم.

بخشیدمت بخاطر حرفایی که گفتی به کسی نگو ولی به همه گفتی .

بخشیدمت بخاطر حرفایی که پشت سر من گفتی هنوزم دلیلشو نفهمیدم من که راز دار همه بودم پس چرا این همه حرف اونم به دروغ پشت سرم زدی؟ (می خواستی ارزش خودتو با خورد کردن بقیه پیش اون بالا ببری)

بخشیدمت بخاطر اینکه گفتی هر کاری حاضری بکنی برام هر کاری ولی کوچکترین خواسته منو انجام ندادی

بخشیدمت به خاطر بی انصافی که کردیدو گفتی تا حالا شده ما به خاطر خودمون حرف بزنیم همش دعوا داریم.

بخشیدمت چون راز منو گفتی به همه با این که گفته بودم بچه بازی در نیاری.

بخشیدمتون به خاطر نمک نشناسی .

ولی یه نفرو نمی تونم ببخشم کسی که هیچ بدی در حقش نکردم ولی خیلی بد تمومش کرد هر چی داشت از من داشت و به خاطر اون توهینی که به نیما کرد.

حالا می خوام ببخشین منو

اول می گم چرا اون کارا رو انجام دادم

میخواستم غیر مستقیم متوجه اشتاباهاتت بشی ولی مستقیم میگفتم فکر می کردی به خاطر خودم می گم . خودتم می دونی هیچ توهینی بهت نکردم .حالا میدونی familiar    من بودم .

بازم میخواستم یه همدم داشته باشی تا به دردلات گوش بده وسبک شی متوجه شدی pricess    هم من بودم یازم توهینی بهت نکردم .

اخرین نوشتم میخوام از همه کسایی که تو این لیست نبودن و چیزی از من لایق بخشیدن دارن منو ببخشن به خصوص یه ادم که که جز خوبی هیچی ازش ندیدم ولی به خاطر یه نفر مجبور شد پشت بده.

 

 

 

ادمک پاتو بکن از این زمین     آخه جای ما مگه هست رو زمین؟

زمینو میبخشمش به خاکیاش       بیا باهم بریم از سرزمیناش.......

بیا با هم بریم از سرزمیناش....

 

 

نیما شکورخواه


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/18| ساعت 3:57 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

می خوام یه بارم که شده واسه خودم متن بزارم .

موضوعی که امروز می خوام بگم دباره ی علاقه شدید من از بچگی به رنگ قرمز و دلیلش تو هر دورست .

من از بچگی به رنگ قرمز علاقه زیادی داشتم و رنگ محبوبم بوده . بچه که بودم فکر می کردم به خاطر تیم مورد علاقه منه که به این رنگ علاقه دارم ولی مدتی گذشت و من علاقم و به اون تیم و اون رشته از دست دادم ولی بازم هر وقت اون رنگ و میدیدم دلم شور می افتاد تا اینکه فهمیدم امروز تو این دوره دلیل اون همه علاقه رو فهمیدم . من از بچگی به دو چیز خیلی علاقه داشتم که هردو با هم یه جورایی نقطه مشترکی دارن . اون دو امام حسین و کنگفو توا سنتی است . حالا شایدبگید چه ربطی بین دو تا وجود داره میگم براتون اول از کنگفو شروع می کنم . فلسفه این رشته  رنگ قرمزه و یعنی مبارزه تا اخرین قطره خونه و مشت یعنی غیر قابل نفوذه .  حالا به امام حسین می پردازم امام حسین با 72 نفر به جنگ هزاران رفت فلسفه اون جنگیدن تا اخرین قطره خونه و نذاشت تا یزیدیان به او نفوذ کنند هر چند که امام حسین یه عرب بود ولی مرد بود و کنگ فو هم زیر بار نرفتن ایرانیارو تو طول تاریخ نشون میده . این از دلایل علاقه من به رنگ خودم .

حالا می خوام بگم از اون روز که به این ارامش رسیدم هر کس یا هر چیز که رنگش قرمزه یا قرمز می پوشه یه احساس نزدیکی و حس خوبی و علاقه به اون می کنم حتی روزایی مثله عاشورا که رنگ قرمز توشه علاقه دارم .به خاطر همین اصلا تو این روز به دو نفر علاقه پیدا کردم ولی از هردو بعد از مدتی جدا شدم/ به هر حال من الان می خوام ایندمو با یه ادم مبارز جسور باشم نه با یه ادمی که تو خود احساس ضعف می کنه و دنبال یه تکیه گاهه . اینا رو گفتم تا با صاحب وبلاگ اشنایی بیشتری داشته باشین .

ای حسین مرا همواره محکم و استوار بدار و یاری کن تا ترس در دلمان راهی نداشته باشد

ای حسین کمک کن تا مانند تو برای هدفمان تا اخرین قطره خون مبارزه کنیم و حتی اگر تاوان رسیدن به هدف با مرگ رسیدنی می شود کمکمان کن تا برسیم

ای حسین در اخر کمک کن تا همواره مانند الان شاد و خوشحال باشم و مبارز.

قرمز را دوست دارم و هر کس قرمز را دوست دارد دوست می دارم .


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15| ساعت 5:22 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

سلام .

میخوام اول از یکی مثه من که نظر داده در پست هشدار به دخترا... و امروز می خوام درباره اش حرف بزنم تشکر کنم .ممنونم .

یکی مثه من خانوم می فر مایند :دختر جواهریه که روش نمیشه قیمت گذاشت

آرمین خان اگه کسی حالتو گرفته حقت بوده دستاشو میبوسم چون هنوز ارزش زندگی رو نفهمیدی

ببخشیدهاااااااااااااااااااااا

خواهش می کنم خانوم یکی مثه من امیدوارم بازم بهم سر بزنی

 یه اشنا : خوشم اومد از نظرت خیلی چون شما بعضی از دخترا هستین که فکر می کنین مهریه ارزشتونو  بالا میاره ولی دختر کالا نیست که بشه قیمت روش گذاشت . راستی کسی نمی تونه حاله نیما رو (ارمین خان ) بگیره خواهش.

من عقیده دارم حقی که زنا باید داشته باشن اینه مثه مردا حق طلاق داشته باشن. تو زندگی شریک باشند نه مایملک همدیگر . به یاد قدیما یه بحث می چسبه ولی اینبار هم نظرم باهات تو اولین کسی هستی که ظاهر این پست و نگاه نکردی و منظور منو خوب متوجه شدی منظور تلنگر بود به خانومایی که فکر می کنن ارزش دختر به مهریه است در صورتی دختر حتی به گفته تو (شما نه تو دوست من) جواهر گرانقیمتم نیست بلکه یه انسانه مثه مردا که که خریدنی نیستو ارزشش بالاتر از اینه که بشه بخریمش ارزشش مادی نیست بلکه معنویه .

تو زندگی باید شریک بود و مکمل نه یکی تکیه گاه دیگری . نه یکی زر دست دیگری . همه چی مساوی همه ی وظایف مساوی . همه ی حقوق مساوی .

راستی اشنایی تو از رو ای پی می شه فهمید .

کسی نمی تونه حال نیما رو (ارمین خان)و بگیرهبووووس

راستی (به یاد قدیما) خانوم من که تو  شرایط خاصی نیستم که تو بخوای بگی منم تو شرایط شما همینجور فکر می کردم . من از دخترا چرا باید بدم بیاد


نوشته شده در جمعه 89/8/28| ساعت 12:30 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

چیه چیزی شده چرا ساکتی؟

دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی ؟

شنیدم از من دلسرد شدی به تازگی

شادی هاتو  تقسیم می کنی با یکی دیگه

 دوسش داری و تو روش حساسی

روش داری عقاید خیلی شیک و وسواسی

اینقده اونو می خوای که اگه  با اون بودی و

منو  اتفاقی جایی دیدی نشناسی

گفتم غرورمم زیر پاهات بذار له بشه

رفتی و نذاشتی حتی دوستیمون به سال بکشه

تو حین نداریا واسه تو هر کاری کردم و

 بی معرفت نیومد یه بار به چشمت

هر چی راجع بهت فکر می کردم شد نقش بر اب

 اواره امارت بد جور همه جا پخشه الان

کاری کردی  که حتی  زندگی سخت شه برام

بگو بینم کی تو زندگیت پر نقشه الان

اونم مثه منه و تعصب  داره رو تو؟

دوست داره همه جوره حفظ کنه ابروتو

مثه من حاظره با دنیام عوض نکنه 

 حتی یه دونه  از اون تار  موتو

یا که بر عکس نصبت به تو بی ارزشه

بگو چی کم واست گذاشتم این رسمشه ؟

که جواب خوبیمو بدی با بدیات

مگه نمی گفتی فرق کردی با قدیمات ؟

خاطراتو فراموش می کنم مو به موشو

برو با هر کی دلت می خواد روبرو شو

بدون دیگه واسه من مرده کسی که

با دنیا عوض نمی کردم یه تار موشو

چه خوش خیالم ...

 به فکر اینکه دوباره تو به من زنگ می زنی

شبا تا صبح بیدارم

عیب نداره تو این شبا که واسه ما سخته خواب

تو با خیال راحتت بگیر تخت بخواب

نگران من نباشو اروم یواش چشماتو ببند

بودن از ما داغون تراش

که حالا همه چیو سپردن به دست فراموشی

خوب می دونم که حالا با کسه دیگه هم آغوشی

اینارو  می بینمو می سازم  با غم تو

اینو بدون یه روزی می گیره اهم دامنتو

اخه تا من یادمه  تو با راحتی

منو تنها گذاشتی تو اوج نارحتی

کاری کردی که به فکر  خراب رسیدم

فکر کثیفمو حتی تا خلاف کشیدم

وقتی می دیدم نیستیو یادت اینجاست

وقتی نمی شد منو تو ما بشیم باز

هنوزم بوی عطرت

چند تا دونه ی مشکی از اون موی لختتروی تخته

 تختی که همیشه  روش  می شدی تو بغلم ولو

تو که رفتی نمی شکوندی  اقلا دلو

 با زخم زبونت  رسمه زمونه اینه

رابطه هایی که بهم وصله نمونه

خیلی خوب دیگه همه چی بسته تمومه

هرچی خدا بخواد همه چی دست همونه

ولی بدون تو هم یکم نه اخرشی

منه ساده رو بگو ساختم با همه چی

نمی خوام سر صحبت الکی هی بی مورد واشه

اصلا تو خوبی هر چی تو می گی باشه

دیگه اسمتم تو  زندگی باشه نحسه

هر بلاییم سرم اوردی ناز شستت

بهتره اصلا نمونیم با هم ما یه لحظه

امیدوارم دل تو هم  از من باشه خسته

سبز : تو

نارنجی : نمی دونم کیه

قرمز : من

دمت گرم ارمین شعر باحالی بود ولی کار خوبی می کنی فراموش می کنی خاطراتشو.

نظر یادتون نره


نوشته شده در یکشنبه 89/8/23| ساعت 7:25 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

خداحافظ سکوت خسته ی باران خداحافظ.....خداحافظ به رسم خوب دلداران خداحافظ



خداحافظ زمانی که برایم آرزو بودی......خداحافظ زمانی که فقط در یاد او بودی



خداحافظ همین کافی و یک لبخند......هزاران قطره بر گونه و چشم و جاده و پیوند



خداحافظ فقط یک بار برای رفتن جانم......برای مرگ چشمانم برای عشق و ایمانم



خداحافظ و یک واژه و یک رفتن.....و یک خنده و یک آرامش و مردن



خداحافظ تمام قصه ها آرام میمیرد.....و باران تا ابد چشمان من را سلطه میگیرد



خداحافظ که انگار آخر قصه است.....و پایان پر از رازش غم و غصه است



خداحافظ کلاغ قصه ی ما هم نرفت خونه.....کلاغ عاشق تنها غم دنیا رو میدونه



خدا حافظ کمی غمگین تر از رگبار.....خداحافظ به امید دوباره خنده و دیدار



خداحافظ کمی زوده.........نرو حالا.....خداحافظ از این لحظه منم اینجا تک و تنها



خداحافظ ولی یادت نره نامرد .....برای دوری ما آسمون با خود دعا می کرد



خداحافظ جدا از هم خداحافظ.....خداحافظ فقط یک کم خداحافظ


 

با همتون قهرم اگه دوس دالین منو نظر بدین وگلنه میلمو دیگه ژشت سلمم نگاه نمی کنم خداحافظت


نوشته شده در دوشنبه 89/8/10| ساعت 7:42 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

خدایا  مهر آنان را که در دلشان بر من محبتی نیست از دلم بیرون کن

 

خدایا به من صبری ده که کسانی را که دوست ندارم دوست داشته باشم

 

خدایا سینه ام را چنان بگشای که درد های تمام عالم را در آن جای دهم.

 

حتی درد محکوم شدن  به گناه های ناکرده ام را.

 

خدایا به من ذره ای از رحمت بیکرانت را ببخش

 

تا بتوانم آنانکه محبتم را تقدیمشان کردم و تحقیر شدم ،

 

آنان که دوستشان داشتم و دشمنم داشتند

 

و آنان که درحقم ظلم کرده اند راببخشم.

 

خداوندا دستانم خالی اند و دلم غرق در آمال .

 

یا به قدرت بیکرانت دستانم را تواناگردان

 

یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن..

 

خدایا می دانم که نادانم به ذره ای از علم بیکرانت دانایم کن .

 

خدایا قلبم را از تمام کینه ها پاک کن که غیر از تو کسی بر این کار قادر نیست

 

بارالها زبانم در نیـــایش تو قاصر است به من زبانی عطا فرما تا به همـــگان بگویم

 

 

که هیچ کس جز تـــــــــو ارزش عاشق شدن نــــــــدارد.

 

ای مهربان تـــرین مهـــربانان.......

گرفته www.adabiiat.com


نوشته شده در چهارشنبه 89/8/5| ساعت 7:30 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

تا جایی که راه داشته باشه من طاقتم زیاده ولی اگه منو تو بازی که به من ربط نداره به زور بندازید اونوقت که هر که روبروی من تو بازی قرار بگیره خورد می کنم مواظب باش روبرو م نباشیییی. . .


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/29| ساعت 10:1 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت