سفارش تبلیغ
صبا ویژن


عشق باز

ناله ی یک برگ
برگ های جدا مانده از شاخه ها را،نوازشی.
برگ های به جا مانده در شاخه ها را ستایشی.
به جا ماندن مانده
                      به ریشه های درختان،
خواهشی،نالشی،غرشی و نیایشی.
ای عابر!
در رهگذار باد های تند و سرد
چسبیده ام به سختی بر شاخه درخت.
هر چند من نخواهم هرگز جدا شوم از آن
لیک ندانم لحظه ای دیگر
بر سر آن باشم یا نه.
آنگاه
اما
روانیست پای بکوبی به خشم و کینه و نفرت
بر من
بر من،منی که رهگذار باد های تند و سرد
چسبیده ام بر شاخه ی درخت.
ای عابر!
برگهای جدا مانده از شاخه را،نوازشی.
برگ های به جا مانده در شاخه را ستایشی.

نوشته شده در چهارشنبه 88/12/5| ساعت 10:1 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

سخنان اینشتاین
سوالی که گاهی مرا گیج میکند اینست که من دیوانه ام یا دیگران.
کسی که هیچگاه خطایی مرتکب نشده است هرگز کار جدیدی را هم شروع نکرده است.
هر احمقی میتواند چیز ها را بزرگتر،پیچیده تر و خشن تر کند. برای حرکت در جهت عکس به
کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.
مردی که بتواند در حالی که دختر زیبایی را میبوسد با ایمنی رانندگی کند به بوسه اهمیتی را که
سزاوار ان است نمیدهد. 
به کسی که حقیقت را در امور جزئی جدی نگیرد نمیتوان در امور بزرگ اعتماد نمود.
عقل سلیم یعنی مجموعه ای از پیش داوری ها که تا قبل از هیجده سالگی بدست امده اند.
تحصیلات آن چیزی است که برای فرد ، پس از فراموش کردن آن چه که در مدرسه اموخته
است ، باقی میماند.
ارواح بزرگ همیشه با مخالفت خشونت آمیز ذهن های متوسط روبرو شده اند.
من هوش خاصی ندارم،فقط شدیدا کنجکاوم.
اگر A معادل موفقیت باشد آنگاه فرمول چنین می شود: A=X+Y+Z که در آن X
کار،Y بازی و Z بسته نگه داشتن دهان است.
نظر بده لوفا
نوشته شده در سه شنبه 88/12/4| ساعت 9:38 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

جشن مهرگان

جشن مهرگان را نباید در شمار جشن های دوازده گانه کم و بیش فراموش شده ای چون " فروردین گان " و " اردیبهشت گان " و ... آورد و نه چون نوروز که در همه ایران همگانی است، یا چون " سده " که در یک شهر برگزار شود، بلکه مهرگان جشنی است که تنها نزد دانشمندان و نویسند گان و شاعران همچنان برجاست و از این رو جزو جشن های کهن بحساب می آید.

در روز شمار کهن ایران، هر یک از سی روز ماه را نامی است که نام دوازده ماه سال نیز در میان آنهاست. پیشینیان در هر ماه که نام روز و نام ماه یکی بود، آن را جشن می گرفتند. از این جشن های دوازده گانه، تا آنجا که سندها و کتاب های تاریخی گواه است، در دوره های پس از اسلام، تنها جشن مهرگان است که رسمی و شکوهمند برگزار می گردید. افزون بر یکی بودن نام - روز مهر از ماه مهر - مناسبت های دیگری را نیز برای برگزاری این جشن بر می شمردند، که معروفترین  آن قیام کاوه آهنگر و پیروزی بر ضحاک و پادشاهی نشستن فریدون است. دقیقی، فردوسی و اسدی  توسی از آن چنین یاد کرده اند: 

دقیقی می گوید: 

مهرگان آمد جشن ملک افریدونا            آن کجا گاو به پرورش بر مایونا ( برمایون نام گاوی است که فریدون با شیرش پرورش یافت)

 

و فردوسی در داستان به بند کردن ضحاک آورده است: 

 

فریدون چون شد بر جهان کامکار               ندانست جز خویشتن شهریار

به روز خجسته سر مهر ماه                      به سر بر نهاد آن کیانی کلاه

کنون یادگار است از او ماه مهر                  بکوش و برنج، ایچ منهای چهر

 

و اسدی توسی در انتساب این جشن به فریدون گوید: 

فریدون فرخ به گرز نبرد                               ز ضحاک تازی بر آورد گرد

چو در برج شاهین شد از خوشه مهر             نشست او به شاهی سر ماه مهر

بر آرایش مهرگان جشن ساخت                    به شاهی سر از چرخ مه برافراخت

ابوریحان بیرونی در التفهیم می نویسد :

مهرگاه، شانزدهم روز است از مهر ماه و نامش مهر، اندرین روز، افریدون ظفر یافت بر بیورسب جادو، انک معروف است به ضحاک، و به کوه دماوند بازداشت. و روزها که سپس مهرگان است همه جشنند، بر کردار آنچ از پس نوروز بود....

و نیز در آثار الباقیه آورده است که :

سلمان فارسی می گوید، ما در عهد زرتشتی بودن می گفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد. و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر.  و بیورسب هزار سال عمر کرد. این که ایرانیان به یکدیگر دعا میکنند که : " هزار سال بزی " از آن روز رسم شده است، چون دیدند که ضحاک توانست هزار سال عمر کند واین کار در حد امکان است، هزار سال زندگی را دعا و آرزو کردند. 

مورخان، نویسندگان و شاعران، از برگزاری جشن مهرگان نیز - مانند جشن های کهن دیگر - در دستگاه پادشاهان و حاکمان خبر میدهند. از جمله در برگزاری این جشن در پیش از اسلام آمده که :  این عید مانند دیگر اعیاد برای عموم مردم است. از آیین ساسانیان در این روز این بود که تاجی را که به صورت آفتاب بود به سر می گذاشتند و در این روز برای ایرانیان بازاری بر پا می شد. و در ملوک خراسان رسم است که در روز مهرگان به سپاهیان و ارتش رخت پائیزی و زمستانی میدهند. 

از برگزاری جشن مهرگان، در دورهً غزنویان، آگاهی بیشتری در دست است، در شعر فردوس، عنصری، فرخی و منوچهری وصف این جشن آمده، ابوالفضل بیهقی از برگزاری جشن مهرگان در زمان سلطان محمود غزنوی، در سالهای 428، 429 و 430 هجری قمری که خود شاهد بوده، خبر می دهد. وی می نویسد : روز یکشنبه چهارم ذی الحجه سال 428 به جشن مهرگان نشست و از آفاق مملکت هدیه ها که ساخته بودند پیشکش را، در آن وقت بیاوردند و اولیاء و حشم نیز بسیار چیز آوردند. و شعرا شعر خواندند وصلت یافتند.  پس از شعر به سر نشاط و شراب رفت و روزی خرم بپایان آمد.

در سال 429، ابوالفضل بیهقی، شیوهً برگزاری جشن مهرگان را در روز عرفه بیان می کند :  ... و روز چهارشنبه نهم ذی الحجه به جشن مهرگان به نشست و هدیه های بسیار آوردند. و روز عرفه بود. امیر روزه داشت و کس را زهر نبود که پنهان و آشکارا نشاط کردی و دیگر روز عید اضحی کردند.

وی همچنین از مهرگان سال 430 و شرح برگزاری آن سخن می گوید. مهرماه و فروردین ماه که به ترتیب آغاز اعتدال پاییزی و اعتدال بهاری و در آن روز و شب برابرند، زمانی هر دو را، به عنوان آغاز سال جشن می گرفتند :

 ... و برخی مهرگان را بر نوروز برتری داده اند. چنان که پاییز را بر بهار برتری داده اند. و تکیه گاه ایشان این است که اسکندر از ارسطو پرسید که کدام یک از این دو فصل بهتر است؟ ارسطو گفت : پادشاها! در بهار حشرات و هوام آغاز میکند که نشو یابند و در پاییز آغاز ذهاب آنهاست، پس پاییز از بهار بهتر است.  

از دوران کهن، همراه با جشن ها و آیین ها، واژگان فارسی نوروز و مهرگان به صورت معرب نیروز و مهرجان وارد زبان و قلمرو فرهنگی کشورهای مسلمان عرب زبان گردید. امروز در بسیاری از کشورهای - آسیایی و آفریقایی - واژهً مهرجان به معنی و مفهوم جشن و فستیوال به کار می رود.  

در زمان حاضر

امروز، جشن مهرگان، به شیوه ای که در کتاب های تاریخی سده های چهارم و پنجم و ششم آمده، نه در دستگاه دولتی و حکومتی برگزار می شود و نه در گردهمایی های غیر رسمی، نزد عامهً مردم. دست کم، در دو سده اخیر نیز از برگزاری آن آگاهی در دست نیست. جشن و آیین مهرگان، از نظر زمانی نیز، با تغییر تقویم، در سال 1304 هجری شمسی، تغییر کرد. بدین معنی که 5 روز "پنجه = خمسه" (که پس از 12 ماه سی روزه برای رسیدن به 365 می آمد) حذف و شش ماه اول سال 31 روز گردیده است. از آن پس، در بسی از تقویم ها، مهرگان، به جای 16 مهر در دهم مهر آمده، یعنی در صد و نود و ششمین روز سال براساس تقویم پیشین. در ماهنامه ها و هفته نامه های ادبی و اجتماعی سدهً اخیر، مهرگان حضور دارد. بدین معنی که مقاله، پژوهش، شعر به مناسبت مهر و مهرگان - به ویژه در نشریه هایی که در ماه مهر منتشر می شود - کم نیست. 

دکتر بهرام فره وشی از برگزاری مهرگان به عنوان جشنی خانوادگی، در بین زرتشتیان یزد و کرمان و نیز " از آیین قربانی کردن گوسفند، در برخی از روستاهای زردشتی نشین یزد، برای ایزد مهر " خبر می دهد. تا سی سال پیش، زردشتیان کرمان، در این روز، به یاد مردگان، مرغی را کشته و شکمش را با حبوبات و آلو انباشته و به عنوان خوراک ویژه، یادمان مردگان می پختند. 

جشن آغاز سال تحصیلی دانشگاه تهران، که در نیمه اول مهرماه است، در برخی از سال ها در دهم یا شانزدهم مهر ( مهرگان ) برگزار می شد. 

زمان برگزاری آیین قالی شویان در مشهد اردهال را جلال ال احمد، با مهرگان هم پیوند می داند.   صدرالدین عینی در یادداشت ها، از جشنی در تاجیکستان و سمرقند یاد می کند که هر سال در ماه میزان (مهر ماه) برگزار می شد. جشنی که می تواند، با همهً دگرگونی ها، بازماندهً جشن مهرگان باشد. از زبان او بشنویم، که فارسی تاجیکی است :  ... حکایت این سیر (جشن) به کسانی که وی را ندیده اند، مانند حکایه های " هزار و یک شب " دلکش و عجیب می نمود. حکایه هایی درباره طرفبازی (آتش بازی)، موشک بازی، خر تازی، تگل جنگ اندازی (به جنگ انداختن قوچ های جنگی ) آن جا می کردند. در ریان (منطقه) غجدوان کم کس یافت می شد، که هیچ نباشد، سالی یک بار رفته، آن را سیر تماشا نکند. دهقان بچگان کم بغل (تنگدست) هم، که پدرشان برای سیر خرجی داده نمی توانستند، کوشش می کردند، که کاری کرده، دو سه تنگه (واحد پول) پول یابند تا که به آن سیر رفته، تماشا کرده توانند. کسانی نیز پخته (پنبه) و خوره چینی می کردند، به خربزه کشانی و دهقانان بای (ارباب) به مرد کاری می در آمدند. و اگر هیچ کار نیابند از کشتزارها دزدی می کردند. و مانند این ها.  

ماه مهر و مهرگان، در جامعه کشاورزی، فصل و زمان برداشت، انباشتن فراورده ها، پرداختن خراج و مالیات، اندوختن نیازمندیهای زمستانی و گرمی بازارهای موسمی بوده که هنوز - هر چند نه به نام مهرگان - برگزار می شود.  و نیز با تحول و دگرگونی ای که با گذشت سده ها و هزاره ها در برگزاری جشن ها و آیین ها - مانند همهً پد یده ها و زمینه های فرهنگی - روی داده و می دهد، جشن مهرگان تنها به این عنوان که نام روز با نام ماه یکی است برگزار نمی شود، بلکه بیشتر داستان و اسطورهً قیام کاوه آهنگر در برابر بیدادگری های ضحاک است که یادمان این جشن نمادین می باشد.  بی گمان، باور و اعتقاد به ایزد مهر و آیین های مهری ( میترایی ) که پیش از زرتشت، در هند و ایران وجود داشته، به ماه مهر و جشن مهرگان سیمای دینی بیشتری افزوده بود.

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/29| ساعت 2:20 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

موش بخوردت


یکی بود یکی نبود ،غیر از خدا هیچ کس نبود.
دختری بود در ولایت غربت که هر چیزی می گفت و هر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا ارزویش
بر اورده می شد. مثلا اگر می گفت:«الان برق می رود» همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت«کاش ملای مکتب   مریض شود» همان وقت ملای مکتب مریض می شد.
باری این دختر کم کم بزرگ شد و به سن جوانی رسید. یک روز داشت در خیابان راه می رفت،چشمش افتاد به یک
پسری که در زیبایی و ملاحت سر امد همه جوانان بود.(خوانندگان عزیز،این تعریف و تمجیدها را زیاد جدی نگیرند. بنده
نگارنده_اگر حمل به تعریف از خود نشود – معتقد است حسن و جمالی که خداوند عالمیان به این بنده کمترین عنایت
کرده است ، صد مرتبه بیشتر از حسن و جمال تمامی جوانان عالم است. با کمال تواضع،بنده نگارنده.)باری تا چشم دختر
به جوان افتاد،با خودش گفت:«کاش ای پسر،عاشق من شود و به خواستگاری ام بیاید.» از انجا که ان دختر هر ارزویی
می کرد،فورا براورده می شد،ازقضای روز گار پسر هم فی الفور عاشق دختر شد و همان وسط خیابان امد به
خواستگاری.
دختر گفت: من حرفی ندارم ولی تو باید چند خواسته مرا براورده کنی .
پسر گفت : ای محبوب شیرین کار شما جان بخواه. دختر که توی دلش قند اب می شد گفت:اول این که باید برایم یک جفت
شاخ غول بیاوری. پسر گفت به روی چشم . همین الساعه . و به راه افتاد دختر در دلش ارزو کرد که کاش همین الان یک
جفت شاخ غول پیدا کند و وبیاورد.هنوز ارزویش را کاملا نگفته بود که یک دفعه پسر با دو تا شاخ غول برگشت.
دختر گفت:حالا شرط دوم. وان اینست که بروی دو تا کاغذ پیدا کنی که وقتی انها را به هم بمالی اتش بگیرد . پسر
به راه افتاد و دختر که داشت از شوق وذوق دیوانه می شد،در دلش ارزو کرد که پسر زودتر ان دوکاغذ راپیدا کند.هنوز
مشغول ارزو بود که پسر با دو تا روزنامه و سلام و رسالت برگشت.
دختر که داشت طاقتش طاق می شد و دلش نمی خواست باز هم پسر را جایی بفرستد ،این دفعه یک شرط راحت تر
گذاشت و گفت : شرط اخر این است که با کف دستت راه بروی . پسر که در این کارها ورزیده بود و نیازی به ارزوی
دختر نداشت فوری معلق زد و شروع کرد با کف دست راه رفتن در عین حال هر شیرین کاری که بلد بود
ضمیمه خواسته کرد.
دختر که از دیدن شیرین کاری پسر کلی ذوق زده شده بود و غش غش می خندید بنا کرد به تشویق پسر و  گفت:
افرین هاهاها..خیلی با نمکی..موش بخوردت..
هنوز این حرف ها کاملا ازذهن او بیرون نیامده بود که یک دفعه یک موش از گوشه خیابان امد جلو و پسر را خورد!!!

 

 

ما از این داستان نتیجه می گیریم که ادم باید در وقت شیرین کاری مواظب موش های کوچه و خیابان باشد!
قصه ما به سر رسید غلاغه به خونش نرسید!
نظر یادت نره وگرنه موش سراغت بیاد


نوشته شده در چهارشنبه 88/11/28| ساعت 9:55 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

سلام به همه یه مدته کار زیاد دارم وق نمیکنم اپ کنم شرمنده
ولی واسه ولنتاین منتظر سورپریز باشیددوست داشتن
حتما نظرتونو راجع به من بگیدبووووس
فعلا بای


نوشته شده در دوشنبه 88/11/19| ساعت 11:43 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

حرف هایی که از دل میاید

سال ها ست که خورشید

از عشق ماه می سوزد

وباران

دلسوزی ابر هاست برای او

 

باران عرق ریزان ابر هاست

زمانی که سعی می کنند

زمین را دور خورشید بچرخانند

 

محض خاطر ان همه دیروز

نرو

کمی تحمل کن

ببین قطره های باران

وقتی از هم جدا می شوند

چه زود می میرند

 

 

این اسمان خجالت نمی کشد

با این همه سن و سال

تا دلش می گیرد

مثل بچه ها

می نشیند و های های گریه می کند.

 

 


 

 

 

 

 

 

نبودنت نه بودنت

خوش امدی

قدم رنجه فرمودی

با ان دو چشم روشنت

حالا که رسیده ای

نبودنت نه بودنت

چشم روشنی خانه ماست

تویی که انگار سالهاست می شناسمت

 

ناراحت نباش

در قبال غیبت

تاخیر چیز مهمی نیست.

 

 


 

 

 

فیلم نامه 1

برداشت 1:

پنجره ای هست اما

دستی نیست

که ان را باز کند

برداشت 2:

پنجره ای نیست اما

دستی هست

که ان را باز کند

برداشت3:

دست مرده است.

 

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/10/30| ساعت 9:56 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )





خی لی عشقی ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 88/10/25| ساعت 3:10 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

دلادامه مطلب...

نوشته شده در چهارشنبه 88/10/23| ساعت 2:58 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

دوست دارم همه کسم رو توی

دنیا جا بذارم

شاید تو عالم دیگه یه جای خوب گیر بیارم 

دوست دارم چشممو بستم دیگه فردا رو نبینم

دوست دارم تنها بمیرم اشک هیچ کسو نبینم

دوست دارم اخری باشه¸ اخرین شعری که گفتم

اخرین لحظه عمرم تو اطاقم وقت خوابم                                       

دوست دارم فردا که اومد منم یه ستاره باشم

توی اسمون زیبا خالی از غم های فردا

منم یه ستاره باشم ...

تنهایی چاره من نیست اما غصه هام زیاده

 

دوست دارم اشکای سردمو فقط خودم ببینم

من از این دنیا بریدم همه غصه هاشو دیدم

اگه دنیامون همینه دوست دارم فردا بمیرم  ....


نوشته شده در چهارشنبه 88/10/23| ساعت 2:14 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )

<   <<   6   7   8      

قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت