لکنت
وقتی عقیده عقده خوانده می شود
و نور چراغ در اب ، مهتاب تلقی
و متانت زمین
زیر برف یخ می زند
نان از یتیم می دزدیم
و می فهمیم
دزد ، اشتباه چاپی درد است.
گذشته
هر قدر
چشم انتظاریم بیشتر ،بیشتر نمی میمرم.
و به نقره ای که در دست تو حلقه بود
و دو کندوی چشمت می اندیشم
و این که با ان همه قول و قرار ، بی قرار تو بودم
باید بلند بلند
اشک بریزم
به بلندای پارسال نرفته از یاد
کاش می شد
جای تقویم
روز ها را به دیوار زد.
نوشته شده در پنج شنبه 89/1/26| ساعت
6:55 عصر| توسط ارمین| نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |